دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۳۹)
من كودكاني خردسال را ديدم كه دنيا و همه مافيها را جز بازيچه اي نمي دانستند....و چه جالب بود كه خدا نيز دنيا را بازيچه اي براي فريب دنياپرستان مي داند: انما الدنيا الا لهو و لعب.
من هنگامی که تاریک ترین لحظات زندگیم را دیدم، دانستم كه خدا دارد زيباترين تصوير را از شخصيتم مي سازد ؛ زيرا زيباترين عكس ها را در تاريكي ظاهر مي كنند.
من مترسکی را دیدم که هر چه دست هایش را باز کرد، هيچ كس او را در آغوش نگرفت. بيچاره نمي دانست كه تنهايي همزاد ايستادگي است!!
من کسانی را دیدم که مهارتی در موج سواری داشتند.آینان بر امواجی سوار می شدند که نه خود آغازگرش که بیشتر بهره ورش بودند.
من آدم بی خیالی را دیدم که بر روی ریل های قطار به خوابی شیرین فرو رفته بود به ژرفایی غفلت و شکرخایی عادت. چه مشابهت شگفت انگیزی دیدم بین این مرد غافل با دنیازدگان کاهل!
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.